گل پسر مامان و بابایی
سلام پسرم...تاج سرم
خداروشکر که سونو گفت سالمی و فهمیدم خدا هدیه ای که بهمون داده پسره
بابات خیلی خوشحال شد وقتی گفتم پسری...
بابایی صدات میکنه صالح و این اسم و خیلی دوست داره و از اول ازدواج همیشه میگفت صالح...
منم دوست دارم این اسم و چندتا اسم دیگه رو.اما بابا میگه فقط صالح
انشالله که همیشه سالم و صالح باشی پسرکم
و بعد از اون اولین مسافرت سه نفرمونو رفتیم قم و جمکران.26 شهریور...پسرگلم تو شکم مامانش اومد زیارت...
الان دیگه رفتم تو شش ماه و تو همه جا تو بغل منی و چه حس خوبیه
و حس بهتر اینه که یه مدته دیگه هرروز ضربه ها و تکوناتو حس میکنم و واضح تر شده تکونات نفسم
و من همش منتظرم که تو کی بیدار میشی و با تکونات با من حرف بزنی
دیروز صدای قلبتو گوش دادم نفسم..انشالله بسلامت دنیا بیای و بیای بغل من و بابات
مامانبزرگت برات کلی لباسا و وسیله های خیلی قنگ خریده که من هرروز نگاه عکساشون میکنم و قربون صدقت میرم تا انشالله بعد از ماه صفر سیسمونیتو بیارن و بچینیم