نی نینی نی، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

برای تو نفسم

صالح ما خوش اومدی

1396/2/1 20:36
نویسنده : مامانی
157 بازدید
اشتراک گذاری

چندماهه که تو اومدی و من اصلا وقت نکردم خاطراتو بنویسم

خیلی یهویی و سه هفته زودتر تو بیمارستان همدان بدنیا اومدی و خیلی کوچولو و ریز بودی و وزنت 2کیلو بود و بعد از دوروز اومدیم خونمون و بابایی تو گوشت اذان و اقامه گفت...

از همون روزای اول بی قراریات شروع شد الان یکم خداروشکر بهتر شدی

روز هفتم نافت افتادو برای اولین بار ده روز مامانم حمومت کردو 15 روزت که برای وزن کشی بردیمت بهداشت 300 گرم اضافه کرده بودیچشمک

ازروز اول تو خاب میخندیدی.اما تو بیداری برای اولین بار 19 روزت بود که برام خندیدی زندگیم....

20 روزت بود که رفتیم خونه مامانم و یک ماه اونجا موندیم تا چهل روزت بگذره و حال منم بهتر شه و اینکه دل دردای شدید داشتی و اصلا ما تنها نمیتونستیم...شب تاصب میچرخوندیمت...

الانم هنوز کامل خوب نشدی و شبا دل درد داری...اما روزا آروم شدی...رفلاکست خوب شده اما کولیکت بهتر شده و دکتر گفته تا 6ماهگی خوب میشی...

راستی تا 21 روزه قنداقت میکردیم اما بعدش دیگه تو قنداق نموندی...

نزدیکای 50روزت بود که اومدیم خونه خودمون...من تازه پوشک کردنتو با کارهای دیگت یاد گرفته بودم و خودم انجام میدادم اما بازم خیلی میترسیدم.البته بازم تا ماه پیش مامانی میومد لباستو عوض میکرد و میشستت که اونارو الان که سه ماهتو تموم کردی خودم تازه یاد گرفتم و انجام میدم...اخه خیلی فسقلی بودی فندق مامان...بعد از سه ماه تازه شدی اندازه بچه یک روزه...

چهارشنبه 18 اسفند ختنت کردیم و چند روز بعد 23اسفند واکسن دوماهگیتو زدیم که تو گریه میکردی و منم همراهت گریه میکردم...

توی عید برات جشن گرفتیم گل پسرم...

الان ده روزه که هردودستتو میبری دهنتو خیلی بامزه میخوری...

خیییلی خوش خنده و خوش رویی قربونت برم...تا چشمتو باز میکنی یا باهات حرف میزنیم برامون میخندی

دوهفته ای میشه که کم کم برامون تعریف میکنی و اقو میگی...

الان یه هفتس که خودتو بالا میکشی...گاهی هم به روی شونت میچرخی...

تو خییییلی شیرین و عزیزی پسرکم....کاش این روزا تموم نشه...

منو بابا بی نهایت دوست داریم

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)